سفارش تبلیغ
صبا ویژن


* KAMRAN& HOOMAN *SEPIDEH*

سلام خدمت همه ی دوستان خوبم و ولنتاین همه ی شما مبارک . یه عذر خواهی بزرگ از همه ی شما متاسفم واقعا متاسفم واسه ی همه چیز .وامیدوارم من را درک کنید چند هفته پیش دستم را شیشه برید متاسفانه خیلی هم بریده و نتوانستم به قولم وفا کنم .باز هم متاسفم و معذرت می خواهم.

ولنتاین چه طور بود؟ اره من باز دیر رسیدم .اه بگذریم . من ولنتاین هم هدیه دادم و هم هدیه گرفتم . به مریم دوست خوبم و به مهتاب و ستاره هدیه دادم. ودر مقابل دو تا کارت زیباو یه خرس خوشگل و یه گل زیبا از طرف دوستام گرفتم.

راستی تا یادم نرفته

کامران و هومن نازنینم ولنتاین بر شما مبارک

و ولنتاین بر عاشق پاییزی مریم پاییزیم مبارک

ولنتاین بر دوستان پارسیم مبارک

ولنتاین بر مریم مبارک

ولنتاین بر دوستان همه کلاسیم مبارک (مهتاب و ستاره و فرشته )

و ولنتاین بر دوخواهر گلم (نفیسه و مهسا )مبارک

*HAPPY VALENTINE,ES DAY *

حرفی ندارم برای گفتن و راهی ندارم برای ماندن!

شوقی ندارم برای از عشق نوشتن و جایی ندارم برای رفتن!

اینگونه باید بمانم وبسوزم و بسازم با این عشق خیالی !

عشقی که اخرش پیداست و زندگی با تو یک رویاست!

غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت فدای برق ناز اون چشمای قشنگت

*****
غصهء تو برای من شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم گریه کنم به جای تو
روزای خوب برای تو شبای بد برای من
نتهای رنگی مال تو شعر غم انگیز مال من
بهار و عطرش مال تو برگای پاییز مال من

*******

اگه یه جا سیل بیاد یه جا زمین لرزه بشه    
اگه یه جا کویر باشه پشت سرش سبزه بشه
اگه یه طوفان بیادو به هم بریزه دنیارو
نمی تون خراب کنه خونه آرزوها رو
بالا بری پاین بیای تو آخرش ماله منی
اگه تمام آسمون رو سر من خراب بشه
اگ زمین یخ بزنه خورشید مشرق آب بشه
اگه تمام دریاها تشنه و بی آب بمونن
تمام عشقا بمیرهچشما اسیر خواب بشه
بالا بری پاین بیای تو آخرش مال منی
 

 

صداقت یعنی از مرز افقها               به قصد دیدن رویت گذشتن
میان کوچه های سبز احساس
      به دنبال قدمه های تو گشتن
نجابت یعنی از باغ نگاهت            به رسم عاطفه یک پونه چیدن

میان سایه روشن های احساس    ترا از پشت یک آینه دیدن

تو یعنی لحظه ی باران گرفتن
تو یعنی در دل پژمردگی ها

بیاد یک فرشته جان گرفتن

برگرد بی تو بغض فضا وا نمی شود
یک شاخه یاس عاطفه پیدا نمی شود

در صفحه دلم تو نوشتی صبور باش

قلبم غبار دارد و معنا نمی شود

بی تو شکست و پنجره رو به آسمان

غم در حریم آبی دل جا نمی شود


یک سبد آرزوی کال


کاشکه یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هر دومون عاشق می شدیم

کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت
گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت

کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم

باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون می شدیم

کاش که یه ماهی قشنگ برای ما فال م یگرفت

برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت

با بال اون فرشته ها تو آسمون پر می زدیم

به شهر بی ستاره ها به آرومی سر می زدیم

شب که می شد امانت فرشته ها رو می دادیم

مامونو می بستیم و به یاد هم می افتادیم

کاشکه تو دریای قشنگ خواب شقایق می دیدیم

خواب دو تا مسافر و عشق و یه قاشق می دیدم

کاشکه می شد نیمه شب با همدیگه دعا کنیم

خدای آسمونا رو با یک زبون صدا کنیم

بگیم خدای مهربون ما رو ز هم جدا نکن

هرگز به عشق دیگری ما رو مبتلا نکن

کاش مقصد قایق ما یه جای دور و ساده بود

که عکس ماه مهربون رو پنجره اش افتاده بود

کاش اومجا هیچ کسی نبود

یه وقتی با تو دوست بشه

تو نازنین من بودی مثل حالا تا همیشه

کاشکه به جز من هیچ کسی این قدر زیاد دوست نداشت

یا که دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت

کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم

شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم

کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم

یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم

کاش گره دستامونو این سرنوشت وا نمی کرد

کاش هیچ کدوم از ما دو تا هیچ دوستی پیدا نمی کرد

کاش که می شد جدایی رو یه جایی پنهون بکنیم

خارای زرد غصه رو از ریشه ویرون بکنیم

کاش که با هم یه جا بریم که آدماش آبی باشن

شباش مثه تو قصه ها زلال و مهتابی باشن

کاشکه یه روز من و تو رو تو دریا تنها بذارن

تو قایق آرزوها یه روز مارو جا بذارن

اون وقت با لطف ماهیا دریا رو جارو بزنیم

بسوی شهر آرزو بریم و پارو بزنیم

بریم یه جا که آدماش بر سر هم داد نزنن

به خاطر یه بادبادک بچه ها فریاد نزنن

بریم یه جا که دلها رو با یک اشاره نشکنن

بچه ها توی بازیشون به قمریا سنگ نزنن

جایی که ما باید بریم پشت در زندگیه

عادت مردمش فقط عشقه و آشفتگیه

چشمامونو می بندیم و با هم دیگه می ریم سفر

یادت باشه اینجا هوا غرق یه دلواپسیه

اما از اینجا که بریم فقط گل اطلسیه

ترو خدا منو بدون شریک شادی و غمت

مثل همیشه عاشقت مثل گذشته مریمت

این شعر تقدیم به بهونه ی قشنگ من برای زندگی

اول نامه جای دل تنگ چندتا نقطه چین می گذارم

جای اسم قشنگت سر سطر نازنین نازنین می گذارم

گفتن از تو ولی کار من نیست

گفتن از تو ولی کار من نیست

پس قلم را ارم بر زمین می گذارم

این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه
درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه

این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه

گردای رو آینه فقط غم زندگیه

این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه

مشکل بی ساتاره ها یه کم ستاره چیدنه
این روزاکار گلدونا از شبنمی تر شدنه

آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه

این روزا آسمونمون پر از شکسته بالیه

جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه

این روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه

ساده ترین بهانشون از هم خبر نداشتنه

این روزا سهم عاشقا غصه و بی وفاییه

جرم تمومشون فقط لذت آشناییه

این روزا دوستا هم دیگه با هم صداقت ندارن
یه وقتا توی زندگی همدیگر رو جا می ذارن

ای پناه قلبهای بی پناه ای امید آسمان های غریب
ای به رنگ اشک های گرم شمع ای چنان لبخند میخک ها نجیب

ای دوای درد دلهای اسیر ای نگاهت مرهم زخم بهار

ای عبور تو غروب آرزو ای ز شبنم های رویا یادگار

کوچه دل با تو زیبا میشود

تو شفا بخش نگاه عاشقی

مهربانی نازننی مثل عشق

با تمام شاپرک ها صادق ی

چشم هایت مثل رنگین کمان دست هایت باغ پاک نسترن
قلب اقیانوسی از شوق و نگاه با دلت پروانه شد احساس من

قلب من یک جاده تاریک بود

با تو قلبم کلبه پیوند شد

اشک هایم مثل نیلوفر شکفت

حاصلش یک آسمان لبخند شد

مرز ما گلدانی از احساس شد

می خوام برم کلاس خط یاد بگیرم با خط خوش
نامه بدم واسه شما ،‌ تو رو خدا بیا بکش
یه کاری کرد با دل من اون چشای پر جذبه
که ساعت خونه م هنوز ، بعد یه عمری عقبه
اون که نباید می شد انگار شده
هر چی بگم نمی خوامش بیخوده
همین که اسمت رو منه ،‌ کلی می بالم به خودم
بذار همه گمان کنن من اول عاشقت شدم

ماجرای یک عشق
به روی گونه تابیدی و رفتی
مرا با عشق سنجیدی و رفتی
تمام هستی ام نیلوفری بود
تو هستی مرا چیدی و رفتی
کنار اتظارت تا سحر گاه
شبی همپای پیچک ها نشستم
تو از راه آمدی با ناز و آن وقت تمنای مرا دیدی و رفتی
شبی از عشق تو با پونه گفتم
دل او هم برای قصه ام سوخت
غم انگیزست توشیداییم را
به چشم خویش فهمیدی و رفتی
چه باید کرد این هم سرنوشتی ست
ولی دل رابه چشمت هدیه کردم
سر راهت که می رفتی تو آن را به یک پروانه بخشیدی و رفتی
صدایت کردم از ژرفای یک یاس
به لحن آب نمناک باران
نمی دانم شنیدی برنگشتی
و یا این بار نشنیدی و رفتی

مثل هیچ کس

مث اون موج صبوری که وفاداره به دریا
تو مهی مثل حقیقت مهربونی مث رویا
چه قدر تازه و پکی مث یاسای تو باغچه
مث اون دیوان حافظ که نشسته لب طاقچه
تو مث اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر
مث اون حرفی که ناگفته می مونه دم آخر
تو مث بارون عشقی روی تنهایی شاعر
تو همون آبی که رسمه بریزن پشت مسافر
مث برق دو تا چشمی توی یک قاب شکسته
مث پرواز واسه قلبی که یکی بالاشو بسته
مث اون مهمون خوبی که میآد آخر هفته

حدس

و حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی
و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی
من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
و تو به نامدیگری مرا خطاب می کنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب میکنی
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی
و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی

غصه نخور دنیای ما سمبل بی وفاییه
هر چی من و تو می کشیم تقصیر آشناییه
راستی اگه بخوای بری این جوری طاقت می یارم
خودم باید دست تو رو دست غربت بذارم
اگه بری دنبال تو میام تا اوج آسمون
اون وقت می بینم همه رو پس تو نرو پیشم بمون


فاصله
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغلهای نیست
فتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست

 

یک فکر دیگر
امشب تمام خویش را از غصه پرپر میکنم
گلدان زرد یاد را با تو معطر میکنم
تو رفته ای و رفتنت یک اتفاق ساده نیست
ناچار این پرواز را این بار باور میکنم
یک عهد بستم با خودم وقتی بیایی پیش من
یه احترام رجعتت من ناز کمتر می کنم
یک شب اگر گفتی برو دیگر ز دستت خسته ام
آن شب برای خلوتت یک فکر دیگر میکنم
صحن نگاهت را به روی اشتیاقم باز کن
من هم ضریح عشق را غرق کبوتر میکنم
شعریست باغ چشم تو غرق سکوت و آرزو
یک روز من این شعر را تا آخر از بر میکنم
گر چه شکستی عهد را مثل غرور ترد من
اما چنان دیوانه ام که با غمت سر میکنم
زیبا خدا پشت و پناه چشمهای عاشقت
با اشک و تکرار و دعا راه تو را تر میکنم


خلوت یک شاعر
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی یود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم
مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود
کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب
روی شفاف تزین خاطره مهمانی بود
کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد
قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود
کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم
رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود
مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست
کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود
چه قدر شعر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها
دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود
کاش دل ها پر افسانه ی نیما می شد
و به یادش همه شب ماه چراغانی بود
کاش اسم همه دخترکان اینجا
نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود
کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر
غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود
کاش دنیای دل ما شبی از این شبها
غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود
دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم
راز این شعر همین مصرع پایانی بود

اگه تو از پیشم بری
اگه تو از پیشم بری سر به بیابون می ذارم
هر چی گل شقایقه رو خاک مجنون می ذارم
اگه تو از پیشم بری من خودم و گم می کنم
به عمر تو رو شرمنده حرفای مردم می کنم
اگه تو از پیشم بری دل رو به دریا می زنم
غرور خورشید و با برف آرزوها می شکنم
اگه تو از پیشم بری کار من آوارگیه
خلاصه شو واست بگم که آخر زندگیه

ولنتاین بر همه مبارک عشقتون پایدار و استوار سایتون کم نشه خدانگهدار

                                                      دوستدار شما سپیده 

این اخرین جمله

اول نامه جای دل تنگ چندتا نقطه چین می گذارم

جای اسم قشنگت سر سطر نازنین نازنین می گذارم

گفتن از تو ولی کار من نیست

گفتن از تو ولی کا من نیست

پس قلم را ارم بر زمین می گذارم

                            روز و شبتان خوش خدانگهدار

 


نوشته شده در دوشنبه 87/11/28| ساعت 2:45 صبح| توسط سپیده| نظرات ( ) |


قالب وبلاگ :: :: کدهای جاوا

کدهای جاوا وبلاگ

قالب وبلاگ

کدهای جاوا وبلاگ